کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمد جواد شیرازی     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن     قالب شعر : غزل    

چنان بخشیده حق بر فاطمه نام عزیزش را           که حتی بُرده بالا عزّتش شأن کنیزش را

بساط فیض عالم بر رضای فاطمه بند است           مقرب می‌کند زهرای اطهر مستفیضش را


اگر چه آسیابش محور ارزاق گردون است           از این دنیا برای خود نمی‌خواهد پشیزش را

غلامی حُر شد و قرضی ادا گشت و فقیری سیر           خدا با خنده برگرداند بر او سینه ریزش را

اگرچه زیر و رو شد پیکرش اما کسی از او           ندید اصلا سکوت حنجر دشمن ستیزش را

دری که سوخته با ضربه‌ای آرام می‌ریزد           بگو کمتر کند ملعون از این در دورخیزش را

نمی‌فهمد اگر آن بی‌حیا پس لااقل ای کاش           درِ خانه نگه دارد عقب، مسمار تیزش را

ثمر از شاخه افتاد و خدا بر خویش واجب کرد           برای قاتل محسن عذاب رستخـیزش را

الهی هیـچ مردی در کـنار بستر هـمسر           نبیند در بهارانش خزان برگ ریزش را

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه‌های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

نمی‌فهمد اگر آن بی‌حیا پس لااقل ای کاش           درِ خانه نگه دارد عقب، مسمار تیزش را

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : مرضیۀ عاطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بـی‌ ســرپــنـاه آمــده‌ام یــاوری کـنــی            حال و هوایِ شعـر مرا کـوثـری کنی

لطف تو هست شامل حالم؛ ببین که باز            مـحـتـاج آمـدم کـه گـدا پـروری کـنـی


زهرا‌ شدی که نور، تو را بنـدگی کند            اصلا قـرار بـود که روشنگـری کـنی

مـیـدانِ رزمگـاهِ تو شد بـیـنِ شعـله‌هـا            چون ذوٱلفقار، رفته که جنگاوری کنی

ترسی نداشتی ز غلاف و در و هجوم            وقـتـش رسیده بود که پـیغـمـبری کنی

شش ماهه پر کـشید؛ بیا فـضه! زودتر            بـایـد بــرای مـادرمـان مـادری کــنـی

طـرزِ دفـاعِ تـو چـقـدر عـاشـقـانه بود            باید که بر زنانِ جهـان سـروری کنی

وقتش رسیده روضه بخوانی و غرقِ اشک            فکری به حالِ پیرهن و معجری کنی!

: امتیاز

مصائب هجوم و جسارت به خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمدعلی بیابانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

دوشنبه‌ای که غروبش طلوع ماتم بود            اگـر غــلـط نـکــنـم اول مــحـرم بــود

بـنا به نص روایت بـلای کـرب‌و بـلا            عـظـیم بود و بلای مدیـنـه اعـظم بود


چه کربلاست که تاریخ آن به وقت خدا            اگر حـساب کـنـی با مـدیـنـه تـوأم بود

دری شکست و حریمی که اذن خواستنش            برای هر که به غیر از خـدا مسلّم بود

بدون اذن « فلا تـدخـلـوا بـیـوت نبی»            دری شکست که از آیه‌های محکم بود

فـرشـته زیر لگـدهای لـشکـر ابـلـیـس            بـهـشـت سـوخـتـۀ آتـش جـهـنــم بــود

نوشـته‌اند که قـبل از قـلاف در کوچه            بـرای زخـم زدن مـیـخ در مـقـدّم بـود

مقصر آتش در بود اگر که بعد از آن            گرفت رو ز علی چهره‌ای که مبهم بود

چـقـدر دیـر رسیـدم کـنـار در افسوس            دمی که میخ هم از شرم قامتش خم بود

بمان که ماندن تو زنده ماندن روزیست            که باغ خـانۀ ما سبـز بود و خـرّم بود

نه نُه بهار، هـزاران بهار هم می‌رفت            بـرای زنـدگـیِ بـا تو بـاز هـم کـم بود

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه‌های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

نوشـته‌اند که قـبل از قـلاف در کوچه            بـرای زخـم زدن مـیـخ در مـقـدّم بـود

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : جعفر ابوالفتحی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

بی‌گمان از چون تو ماهی مهربانی بهتر است            قصد رفتن کرده‌ای اما بمانی بهتر است

گرچه ناچارم به ماندن بی‌تو در دنیا ولی            مرگ در چشم من از این زندگانی بهتر است


خم شدی خم می‌روی خم می‌نشینی پیش من            برنخیزی اینچنین، ای قد کمانی بهتر است

از رخت پیداست که داری اذیت می‌شوی            پس غم این خسته را هرچه ندانی بهتر است

تا صدایـم می‌زنـی، امّـیـد پـیـدا می‌کـنـم            بیشتر نام مرا بر لب بخوانی بهتر است

حرکت دستان تو خـانه خـرابش می‌کـند            درد دل با زینب از نوع زبانی بهتر است

: امتیاز

ذکر سینه زنی شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمدرضا طاهری نوع شعر : سینه زنی وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک  

نگـاهی با دعا ( به حالم کن علی۳)            نـمانده فرصتی ( حـلالم کن علی۳)

امیـرالمومنین؛ بمـیرم بعد ازاین؛ شوی خانه نشین


خدا حافظ علی، خدا حافظ علی، خدا حافظ علی) ۲)

*******************************
دم رفتن شده ( پُر از تاب و تـبم۳)            سپردم خانه را ( به دست زینـبم۳)

ببخش این خسته را؛ که بین غصه‌ها؛ شود از تو جدا

خدا حافظ علی، خدا حافظ علی، خدا حافظ علی) ۲)

*******************************
فقط یک خواهش است ( ز تو ای نورعین۳)            شبانه ظرف آب ( بده دست حسین۳)

قـرار مـا دو تـا؛ پس از این کـربـلا؛ کـنار نیـزه‌هـا

خدا حافظ علی، خدا حافظ علی، خدا حافظ علی) ۲)

*******************************

تـمام هـستی‌ام ( توئی یا فاطـمه ۳)            بیا جان علی ( مکن این زمزمه ۳)

ز رفتن دم مزن، تو را جان حسن، نکن ترک وطن

مرو یا فـاطمه، مرو یا فـاطمه، مرو یا فـاطمه (۲)

*******************************

پس از این من چسان ( ز داغت سر کنم۳)            به تو من التماس ( به چشم تر کنم ۳)

الا ای هـمسفـر، کـمی آهـسـته تر، مرا با خود بـبر

مرو یا فـاطمه، مرو یا فـاطمه، مرو یا فـاطمه (۲)

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت مادر

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

شب شد و مادرمان گفت: کجایی زینب؟            گفت: سجادۀ من را تو بیـانداز امشب

کمکم کن که به محـراب نـمازم بروم            تـا بـه آرامـگـه راز و نــیــازم بــروم


گفت خواب دل عشاق حرام است عزیز            من به سجده برسم کار تمام است عزیز

تا به محـراب بـیاید دل من غـوغا شد            چـند بـاری وسط راه نشـست و پا شد

تا خود صبح فقط غصۀ مردم را خورد            آن قـدر آه کـشـیـد و جـگــرم را آزرد

در کـنارش چـقـدر آیـۀ قـرآن خـواندم            تا کمی خوب شود ذکر فراوان خواندم

وسط معـرکۀ خوف و رجا خوابم برد            وسط گـریه و ما بـین دعـا خـوابـم برد

حق، نگاهی به دعای دل غمبارم کرد            بوی نان آمد و این رایحـه بیدارم کرد

بستـرش جمع شده مطمئـناً خوب شده            فضه جان گریه نکن مادر من خوب شده

شاد بودم که غـم و ماتم مان می‌مـیرد            مـادرم بـاز مـرا در بغـلـش می‌گـیـرد

تـشـنـۀ دیــدن او؛ تـشـنـۀ مــاه رویـش            با چه شور و شعفی باز دویدم سویش

نظرم بر رخ رنجور و صبورش افتاد            بر دل خـونی دستاس و تـنـورش افتاد

خاک غم ریخت سرم تا که نگاهش کردم            دل من ریخت به هم تا که نگاهش کردم

سرفه می‌کرد ولی باز خودش نان می‌پخت            شد رخش زرد ولی باز خودش نان می‌پخت

چـقـدر در وسـط دود تنـش می‌لـرزید            وقـت برداشـتن نـان بـدنـش می‌لـرزید

تا که جارو بزند پا شد و بازو را بست            به روی دست خودش دستۀ جارو را بست

بین جارو زدنش بازویش از کار افتاد            وسط کار نگاهـش سوی مسـمار افتاد

گفت: ای دست مدارا کن عزیزم با من            گـفت: بایـد که بـشویم حسنـیـنم را من

آب می‌ریخت حسن، بی‌کفنش را می‌شست            آب می‌ریخت حسین و حسنش را می‌شست

لاله‌ها دور و برش ریخت، خدا رحم کند            آب بر بال و پرش ریخت، خدا رحم کند

بار پرواز خودش را به روی دوش گرفت            آخرین بار مرا مـادرم آغـوش گـرفت

بوسه را حضرت حنانه به گیسویم زد            با پر زخمی خود شانه به گـیسویم زد

رنگ از چهرۀ غمگین شدۀ کوثر رفت            با دل غم زدۀ خود به سوی بستر رفت

ناگهـان نالۀ اسما هـمه جا را پُـر کرد            داغ جانسوز عظیمی دل ما را پُر کرد

اهل یثرب به خدا حاجت تان گشت روا            بعد از این وای بر احوال دل شیر خدا

: امتیاز

مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمدصادق باقی زاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : چهارپاره

دستـم به دامـانت بـرایـم چـاره‌ای کـن            من جـز به دستانت به جایی دل نبستم
دریا به دریا می‌روم ساحل به ساحـل            شاید که مـوجی نـامه‌ات را داد دسـتم


اصلا خبر داری در این دوران غیبت            از دوریت یـعـقـوب‌های شهـر مُـردند
آن ندبه خوانان قـدیمی بعـد یک عمر            چشم انتظاری در فراقت جان سپردند

عـاشـق نـبـودم حـیـف، اما مطـمـئـنـم            اینجا کـسانی عاشقـت هـستـند برگـرد
در این شـب سـرد زمـستـانی هـنـوزم            یـل‌هـا به یـلـدای تـو دلبـستـنـد برگـرد

آقــا بــیــا تـا مـــردم دنــیــا بــدانــنــد            نـامـوس مـردم را نـبـایـد بـا لـگـد زد
سیلی بزن آن بی‌حیایی را که یک روز            در کوچه با سیلی به مادر حرف بد زد

بـی‌آبـروهـایـی کـه در روز دوشـنـبـه            گـل را میان کوچـه‌ها گـلـبرگ کردند
در کـوچـه‌هـای شهـر بی‌رحـم مـدیـنه            روزی حسن را عاقبت دق مرگ کردند

مـادر که بـاشد زنـدگـی زیـباست امـا            مـادر نـبـاشـد زنـدگـی مـعـنــا نــدارد
ارواح خـاک مــادرم دنـیـا پـس از او            چـیــزی بــرای خــنــدۀ بــابــا نــدارد

مـادر به فکـر بچـه‌هـایش هست حـتی            وقـتی که زیر خـاک بـاشد در مـدیـنه
مادر به صحرا می‌رود آن ساعتی که            یک چکمه سنگینی کند بر روی سینه

: امتیاز

مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : حمید رمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

یک جهان روضه و یک چشم پُر از نم داری            آه، آقـای غــریـبـم به دلـت غــم داری

دردِ بی مادری ای کاش دوایی می‌داشت            فـاطـمـیّـه  شده و اشـک دمـادم داری


صاحبِ مجلس روضه، غم مادر دیدی            بر درِ خـانۀ  خود، بـیـرق ماتـم داری

دردِ دل کـن که نگـویـنـد غـریـبی آقـا            بین این سینه زنان، مونس و مَحرَم داری

دلِ یعقـوبیِ مادر ز فراقت خون است            یوسف مصر بقا، قصد سفر هم داری؟

دل، حسینـیّۀ چشمان تو شد مـولا جان            باز هـم وقت عـزا، یـاد مُـحـرّم داری

گاه در کوچه و گه کرب وبلا می‌گریی            داغ یک پهـلو و انگـشتـر خـاتم داری

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : امیر عظیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

زهـرا برای حـضرت حق آفـریده شد            پیـش از وجـودِ خلقِ خـداوند دیـده شد

سیب بهـشت، آمـدنـش را بـهـانه بـود            روحش به احمد از نفس حق دمیده شد


زهرا که بود؟ نور جلالیِ تحت عرش            از شاخسار قـدس ثمر داد و چـیده شد

احـمـد که گـفت اُمِّ ابیـهـاست فـاطـمـه            یعنی فضائـلش چو محـمّد حـمـیده شد

چـندی گـذشت تا که نـسیـم وصـال او            سـمت عـلـیِّ عـالـیِ اعـلا وزیـده شـد

طوبـای فـاطـمه که ثـمـر داد ناگـهـان            باد خزان گرفت و وجودش تکیده شد

گـل بود و حیف ساقۀ او را لگـد زدند            سیلی که خورد حوریه، رنگش پریده شد

وقـتی هجـوم برد سقـیـفـه به خـانه‌اش            در را شکست روی سرش، قد خمیده شد

شش ماهه داشت، میخ در او را شهید کرد            شش ماهـه‌ای شهـید برای شهـیـده شد

هرجا رسید روضه به محسن، بگو حسین            با تیـر حـرمـلـه سر اصغـر بریـده شد

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه‌های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

شش ماهه داشت، میخ در او را شهید کرد            شش ماهـه‌ای شهـید برای شهـیـده شد

زبانحال حضرت زهرا با حضرت علی سلام الله علیهما

شاعر : علی انسانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

اظهـار درد دل بـه زبــان آشـنـا نـشـد            دل شد ز خون لبالب و این غنچه وا نشد

آنجا از آن زمان که جدا از تنم شده است            یک دم سر من از سر زانـو جـدا نشد


با آن که دست دشمن دون بازویم شکست            دیـدی که دامـن تـو ز دستـم رهـا نشد

شرمنده‌ام، حمایت من بی‌نـتـیـجه ماند            دستم شکست و بند ز دست تو وا نشد

بـسیـار دیـده‌انـد که پـیـران خـمـیده‌انـد            اما یکی چو من به جـوانی دو تـا نشد

از مـا کـسی سـراغ نـدارد غـریـب‌تر            در این مـیانـه درد ز پهـلـو جـدا نـشد

: امتیاز

زبانحال حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها با امیرالمؤمنین علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

منم زهرا همان که از سوی حق کوثر آوردم           سُروری بی‌بـدل در خانۀ پیغـمبر آوردم

علی جان از سوی جنّت به عشقت آمدم دنیا           خودت گفتی برایت روزگاری دیگر آوردم


قرارت بودم ای مولا، کنارت بودم ای دریا           برایت لؤلؤ و مرجان، برایت گوهر آوردم

زمان عقدمان یادت نمی‌آید که می‌گـفتم:           سپر را دادی و جایش حفاظی بهتر آوردم؟

گمان کردی که در سختی فراموشت کنم؛ هرگز           برایت بین کوچه شاخه‌ای نیلوفر آوردم

سر من را اگر بر زانویت افتاده می‌بینی           پرم پرپر شده؛ جایش برای تو سر آوردم

نه تنها چشم و پهلویم، نه تنها دست و بازویم           برایت از سر مویم، هزارن لشگر آوردم

به نفرین و به اشک و هر توانی داشت بازویم           از آن مسجد به این خانه، تو را آخر سر آوردم

بهارش را خزان کردم، نفاقش را عیان کردم           همین که از خیالات خلیفه سر در آوردم

نبین آشفته احوالم، بدان امروز خوشحالم           تو را از کنج خانه ماندن و غربت در آوردم

بزن بر موی خود شانه، برو مسجد بیا خانه           برایت امنیت سرتا سرِ این معـبر آوردم

دلم می‌خواهد اشک از گونۀ مظلوم بردارم           بیا که دست زخمی را سوی پلکِ تر آوردم

پُر از دلشوره‌ام امشب، برای دخترم زینب           چرا که کار یک مادر برای دختر آوردم

کنار پیکری بی‌سر، به لب دارد نوا خواهر:           لبم را سوی این حنجر به جای مادر آوردم

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد رسولی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

چه غصه‌ها که نخوردی برای همسایه            هـنوز هم که تو داری هـوای همسایه

تو ناله کردی و همسایه را دعا کردی            ز گـریـۀ تو در آمد صدای هـمـسـایـه


دعای توست که مرگت سریعتر برسد            همین شده است دقـیـقـاً دعای هـمسایه

کمر به قـتـل تو بـستـنـد، بـاز هم بانو            به فکـر نـان شبی و غـذای هـمسایه؟!

به زخم دست تو پاشید آن نمک را که            گـرفـته بـود ز دسـتت گـدای هـمـسایه

به خانه ریخـتـه‌اند و گـمان نمی‌کـردم            به خـانه وا شود اینگـونه پای همسایه

نخـواستـیـم جـواب سـلام‌ها را، کـاش            سـلامـمـان نـدهـد با کـنـایـه هـمـسایـه

چه غربتی است که همسایه بی‌خبر باشد            ز داغ مـرگ عزیز و عـزای همسایه

قسم به سرخی خونهای چادرت دیگر            بـرام رنـگ نــدارد حـنـای هـمـسـایـه

: امتیاز
نقد و بررسی

کمی به فکر خودت باش در قنوت شبت            بـزرگ هست عزیـزم خـدای هـمسایه

زبانحال حضرت زینب با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

در جـواب الـتـماس دخـترت مـادر بمان           من قسم دادم تو را جان علی دیگر بمان

بیشتر در خانه پیش کودکان خسته باش           گوشۀ این بیت الاحزان مادرم کمتر بمان


نا امید و خسته‌ای از دست این نامردمان           رفته گرچه کاسۀ صبرت عزیزم سر بمان

استخوان‌های تنت هم آب شد کم کم ولی           با همین بیـماری و این پیکـر لاغر بمان

یک طرف زانو بغل کرده پدر در گوشه‌ای           یک‌طرف دارد برادر چشم‌هایی تر بمان

کارهای خانه را بگـذار روی دوش من           استراحت کن کمی مادر نرو مادر بمان

ما همه یک سو؛ پدر دق میکند از رفتنت           مادر خـوبم به عـشق ماندن حـیدر بمان

تو جوانی گفتن عجّل وفاتی خوب نیست           وارث حلم و صبوری‌های پیغـمبر بمان

: امتیاز

مصائب هجوم و جسارت به خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : سیدمسعود طباطبائی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

رو که سیلی می‌خورد آثار می‌ماند به جا           جای پنجه روی گل بسیار می‌ماند به جا

دست سنگینی اگر چرخید روی صورتی           زیـر پـاها یک خـط دوّار می‌مـاند به جا


لابلای ناسـزا گـم شد صدای ضـربه‌اش           پشت پیچ کوچه این اسرار می‌ماند به جا

چون که پیغمبر به مکر کفر از دنیا رود           اهـل بیـت وحـی را آزار می‌مـانـد به جا

می‌رود از خانه بیرون فاتح خیـبر، ولی           فـاطـمه بـین در و دیـوار می‌مـانـد به جا

یاد زخم سیـنه آتش می‌زنـد این خانه را           در که می‌سوزد! ولی مسمار می‌ماند به جا

بعد زهرا زانوی غـم را بغل کرده علی           از یل خـیـبر همین مقـدار می‌مـاند به جا

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

یک ذرّه از لطافـت تو صـد بهـار شد            هر قطره از وضوی تو یک چشمه‌سار شد

از طـرزِ راه رفـتن تو واژه ساخـتـنـد            یک واژه مثل کوه، که اسمش «وقار» شد


هر وقت، عطر نافله‌ات رفت سمت عرش            عطـر بهشت، از سِمَـتـش بـرکـنار شد

دیوارِ خانۀ تو اگر چه گِل است و کاه            امـا ستـونِ عـرش، بـر آن استـوار شد

گَـرد و غـبار چـادر تو رفت، آسـمـان            هــر ذره‌اش سـتــارۀ دنــبـالـه‌دار شـد

بر ساحت تو عرض ادب کرد جبرئیل            تا بین عرش، صاحب یک اعتبار شد

از بین کـارهای نـبـوت در این جهـان            بـوسیـدنـت بــرای نـبـی افــتـخـار شد

بابا که رفت، چشم تو را گریه زخم کرد            ابـرت دچـار بــارشِ بـی‌اخـتـیـار شـد

هرکس که در غدیر، به حیدر امیر گفت            از کار خویش، بعدِ نـبی توبه کار شد

وقتی که ذوالفـقـارِ علی در نـیام رفت            هر خطّ خطبۀ تو خودش ذوالفـقار شد

وقتی که کلّ شهر، شدند از عـلی جدا            ذکر «عـلی عـلیِ» لـبت بی‌شـمار شد

تا اینکه ذرّه‌ای نـرسد زخـم، بر عـلی            جسمت به زخم‌های عـمیـقی دچار شد

یاسِ سپـیـد، بودی و رنگت کـبود شد            گـلـبرگِ نازکت هـدف نیـشِ خـار شد

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمدعلی بیابانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

همینکه نیستی اصلاً برای من مرگ است           ز داغ تو پُر زخمم دوای من مرگ است

غریب بودم؛ از این پس غریب تر شده‌ام           پس از تو همنفس آشنای من مرگ است


کدام زندگی؟! این سقف، بر سرم لحد است           حیات، بر من و بر بچه‌های من مرگ است

تو ذرّه ذرّه شـدی آب و مـن نـفـهـمـیـدم           که در سکوت تو ای همصدای من مرگ است

شبـیـه چـشـم کـبـود تـو کـار مـن گـریـه           شبیه دست شکسته دعای من مرگ است

شـبـی که بـنـد کـفـن را گـره زدم گـفـتـم           پس از تو فاطمه عقده گشای من مرگ است

پس از شکـستـن پهـلـوی تو کـنـار علی           چگونه زنده بمانم، سزای من مرگ است

در آن لگد که به در خورد، فاش می‌دیدم           کسی که خیمه زده بر سرای من مرگ است

به جای خـالی تو بین خانه می‌نگـرم           همین که نیستی اصلاً برای من مرگ است

: امتیاز

مرثیه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

یا قـادر و یا قـاهـر و یا من هُـوَ الهـو            دیگر رسیده صبر صدّیـقه به یک مو

شب‌ها فـقـط ذکرش شده عجّـل وفاتی            این روزها که درد بسته خنجر از رو


حتی اگـر زینب زند بـوسه به دستـش            تـشدید خـواهـد شد دوبـاره درد بـازو

کـاری شـده دیگـر تـمـام زخـم‌هـایـش            کارش گذشته دیگر از درمان و دارو

اوج مصیبت شد خلاصه در همین حرف            انسیة‌الحـورا گـرفت از محـرمش رو

پیـش عـلی که نـه، ولی در راه رفـتن            دستی به دیوار است و آن دستش به پهلو

این را حسن می داند و دیوار و کوچه            دیگـر نـدارد چـشم‌هـای مـادرش سـو

دارم بنـا یک عـمـر از این داغ باشـم            آشـفـته دل، آشفـته سر، آشفـته گــیسو

: امتیاز

زبانحال فرزندان حضرت زهرا سلام الله علیها در شهادت او

شاعر : جعفر ابوالفتحی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

سایه‌ای از مادر ما روز آخـر مانده بود           استخـوانی از تن او حـداکـثر مانـده بود

رازهـایی داشت با بابا ولی ناگـفته ماند           چشمهای زخمی‌اش در پشت معجر مانده بود


چل نفر نامرد اینجا یک نفر را می‌زدند           پشت این در، در نبردی نابرابر مانده بود

زیر در میسوخت و راه گریزی هم نداشت           گوشه‌ای از چادر او زیر این در مانده بود

بـاز جـای شکـر دارد روز تـلخ حـادثـه           از نبی تنها همین یک دانه دختر مانده بود

بعد چندین ماه گـفـتم گـریه‌ام کم می‌شود           آه؛ اما خونِ روی بسترش، تَر مانده بود

واجب این است عاشق و معشوق مثل هم شوند           از یل خیبر فقط یک جسم لاغر مانده بود

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمد سهرابی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

شایسته است اگر تو سر حرف وا کنی            مثـل قـدیم، هـمسر خود را صدا کـنی

اینگـونه که نـمی‌شود ای با وفـای من            در خانـه‌ام بـرای وفـاتـت دعــا کـنـی


دیشب دوباره زینبت از من سوال کرد            بـابـا نمی‌شود که طبـیـبی صدا کـنـی؟

من از ضریح روی تو حاجت گرفته‌ام            بـایـد دوبــاره آرزویــم را روا کــنـی

من آرزو نـمـوده‌ام ای دخـتـر رسـول            تـو آرزوی خـوب شدن از خـدا کـنـی

طرز قیام تو چو رکوع است در نماز            وقت رکوع از چه قدت را دو تا کنی؟

سائـل سـراغ نـان تـنـور تو را گرفت            وقـتـش رسیده فکـر به حـال گـدا کنی

از گـودی دو چـشم تو روزم سیاه شد            زین کاسه‌ها تو خون به دل مرتضی کنی

آیا شود که از سـفـر خود حـذر کـنی؟            آیا شود که گـوشه چـشمی به ما کنی؟

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن حضرت زهرا؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ حرمت اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

اینگونه که نمی‌شود ای با وفا عروس            در خانـه‌ام بـرای وفـاتـت دعــا کـنـی

دیشب دوباره زینبت از من سوال کرد            بابا چه می‌شود که طبـیبی صدا کنی؟

من از ضریح زلف تو حاجت گرفته‌ام            بـایـد دوبــاره آرزویــم را روا کــنـی

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

مادرم را دوست می‌دارم؛ شما را بیشتر           پس عزیزی مثل جانم یا نه؛ حتی بیشتر

خُـرده نان سفـرۀ تو رزق میکـائـیل شد           هرچه آنها ریزتر؛ پس روزی ما بیشتر


مثـل قـرآن، کـلّ الـقـاب شما نـورانی‌اند           در میان این همه نور اسم زهـرا بیشتر

لحظه‌هایی که به محراب نمازت می‌روی           خـالـق تـو می‌شـود گـرم تـمـاشا بیـشـتر

معجزات چادرت جاری‌ست، در شهر نبی           در میـان پـیـروانِ دیـن مـوسـی بیـشـتر

چادری که عرش را با ریشه‌هایش فرش کرد           در زمین پیچید حرفِ آن؛ در آنجا بیشتر

آه، امـا بـا تـنت افـتـاد، بـر روی زمیـن           چادری که پهن شد؛ پس می‌خورد پا بیشتر

هر چه شمعِ پیکـر تو آب می‌شد بیـشتر           آن طرف پروانه‌ات می‌گشت تنها، بیشتر

گرچه بغضت حبس می‌شد در گلویت روز و شب           در کـنارت می‌شد اما بغض مولا بیشتر

آن طرف همسایه‌ها گفتند کمتر گریه کن           این طرف کردی دعا در حق آنها بیشتر

حال تو هر روز، می‌شد بدتر از یک روز قبل           می‌شدی امروز، رو به قبله؛ فردا بیشتر

: امتیاز

مناجات با حضرت زهرا سلام الله علیها و استقبال از فاطمیه

شاعر : حسین ایمانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

شالِ مشکـیِّ غمِ تو به گـدا قـیـمت داد            اشکِ روضه به غلامانِ تو حیثیّت داد

مادرِ کرب و بلا، مـادرِ گریه… وَالله            فاطمـیّه به حرم حُرمت و حُـرِّیت داد


مادری‌هایِ تو از مادرِ من بیشتر است            مـادرم شیـر اگـر داد به این نـیـت داد

نـیّـتـش بود که من نـوکـرِ حیـدر باشم            فـاطـمـیّـه بـه غـلامِ تـو عـُبـودیّـت داد

بـه حـسـیـنـیـه اگــر آمــده‌ام مــی‌دانــم            ذکرِ مـادر به دلِ سـاده صمـیـمیّت داد

ذکـرِ یـا فـاطِـرُ یـا فـاطـمـۀ؛ فـاطـمـیّه            هویت داد به این نوکر و شخصیّت داد

روزِ رَجعت که بیاید همگان می‌بیـنند            روضۀ فـاطمه بر نـدبـه صلاحیّت داد

تو زمین گیر شدی شیرِ خدا خورد زمین            پـوسخـنـدی به عـلـی نـامۀ تسلیّت داد

اول و آخـرِ ایـن روضـه دمِ الـعـجـلـم            سمت و سو داد به این گریه و کیفیت داد

: امتیاز